Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


ناجي تنهايي من

از او كه رفته نبايد رنجشي به دل گرفت، آنكه دوستش داريم همه گونه حقي بر ما دارد؛ حتي حق آنكه ديگر دوستمان نداشته باشد. بلكه بايد تنها از خود رنجيد كه چرا بايد آنقدر شايسته ي محبت نباشم كه دوست مرا ترك كند، و اين خود دردي كشنده است....

دلــــم کـــه می گــــــــیـرد ...

بــه خـــودم وعـــــده ی روزهــــای خــوبــــــــــ را مــــی دهــــــم

از هــمـــان روزهـــای خــــوبـــــی کــــــه ...

ســالـهـاســــت بــه امیـد رســیـدنـشــان تـقـویـم را خــط خــطــی مــی کــنـم !! . . .

+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,ساعت6:47 PMتوسط ناجي تنها | |


کاش باران بگیرد ...

کاش باران بگیرد و شیشه بخار کند ...

و من همه ی دلتنگیهایم را رویش "ها" کنم ...

و با گوشه ی آستینم همه را یکباره پاک کنم ...

و خلاص . . .

 

+نوشته شده در جمعه 8 آذر 1391برچسب:,ساعت2:22 AMتوسط ناجي تنها | |