Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


ناجي تنهايي من

از او كه رفته نبايد رنجشي به دل گرفت، آنكه دوستش داريم همه گونه حقي بر ما دارد؛ حتي حق آنكه ديگر دوستمان نداشته باشد. بلكه بايد تنها از خود رنجيد كه چرا بايد آنقدر شايسته ي محبت نباشم كه دوست مرا ترك كند، و اين خود دردي كشنده است....

هرگاه از شدت تنهایی


به سرم هوس اعتمادی دوباره میزند


خنجرخیانتی راکه در پشتم فرو رفته
در می آورم ،


میبوسمش


... ... صیقلی عاشقانه


اندکی نمک به رویش ،


نوازشش کرده ،


دوباره بر سرجایش میگذارم......


از قول من به آن لعنتــــــــــی بگویید


" خیالش تخت ،
  من دیوانه هنوز به خنجرش هم وفـــــــــــادارم  ...

 

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,ساعت4:33 AMتوسط ناجي تنها | |