Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


ناجي تنهايي من

از او كه رفته نبايد رنجشي به دل گرفت، آنكه دوستش داريم همه گونه حقي بر ما دارد؛ حتي حق آنكه ديگر دوستمان نداشته باشد. بلكه بايد تنها از خود رنجيد كه چرا بايد آنقدر شايسته ي محبت نباشم كه دوست مرا ترك كند، و اين خود دردي كشنده است....

 

 
مـُخـاطـب بـے مـُخـاطـب . .

مـُخـاطـب خاص من

به سادگی یک لبخند رهایم کرد...

"تو رفـتـه ای ؛

و من

عاشقانه های بی مخاطبم را...

به حراج گـذاشـته ام"

مـُخـاطـب بـے مـُخـاطـب . .
 

 

+نوشته شده در سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت6:7 PMتوسط ناجي تنها | |

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت11:5 PMتوسط ناجي تنها | |

من،

عاشق نیستم !...

فقط گاهی حرف تو که می شود؛

یا اسمت که می آید؛

دلم مثل اینکه تب کند!

گرم و سرد میشود ...

آب می شود...

تنگ می شود ...



+نوشته شده در یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت12:35 AMتوسط ناجي تنها | |


تلخ می شوم!

وقتی تو نیستی؛

اردیبهشت من، اردی جهنم است ...

 

+نوشته شده در یک شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت4:59 AMتوسط ناجي تنها | |

بعضی آدما یهو میان؛

یهو زندگیتو قشنگ میکنن،

یهو میشن همه ی دلخوشیت ...

یهو میشن دلیل خنده هات!

یهو میشن دلیل نفس کشیدنت ...

....

بعد همینجوری یهو میرن! ...

یهو گند میزنن به آرزوهات ...  

یهو میشن دلیل همه ی غصه هات و اشکات ...

یهو میشن سبب بالا نیومدن نفست ...

 


+نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت7:5 AMتوسط ناجي تنها | |


 اگــه دُنیا بـرات پـشـت سـر هـم سـاز مـخـالـف مـیزنه، غـمت نـباشـه...

یه لـحظه هـم کـم نـیار هـیچ کـاری نــشد نــداره...


اگـه خـسـته شدی،  

حس کردی آخـراشـه،  

خلاصه یه جورایی کم آوردی،

 

اینـقد دور خـوت نـچرخ زمـونه دورت مـیزنه...     

یـادت باشـه یـکی اون بـالـا حـواسـش بـه بنـده هـاشـه...   

   

راستی همیشه یادت بمونه؛  

هیچـکــس جـای هیچـکـس دیگــه ای رو پــر نمی کــنه...

+نوشته شده در شنبه 15 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت2:9 AMتوسط ناجي تنها | |

 

گاهی وقتها نوشتنت نمی آید...

قدم زدن را هم دوست نداری...

از حرف زدن با دیگران حالت بهم میخورد...

خسته نیستی...

دل زده نیستی..

اما تا دلت بخواهد غــــم داری...

بعضی وقتا حالتان مثل همیشه ی من است!!!

دلم هیچی نمیخواد...

قدری آرامـــش ذهـــنی....

+نوشته شده در جمعه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت3:23 AMتوسط ناجي تنها | |

 

گاه جلوی آینه می ایستم...

خودم را در آن میبینم،

دست روی شانه هایش می گذارم

و میگویم؛ چه تحملی دارد

دلت...!

 

+نوشته شده در دو شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت3:46 AMتوسط ناجي تنها | |

من می روم؛

تو می مانی با دنیایی از خاطرات ...

راستی؛ آن روز که دلداده ی تو شدم یادت هست؟؟ ...

از آنجا به بعدش را پاک کن ! ...

+نوشته شده در سه شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت3:17 AMتوسط ناجي تنها | |

 

گــــاهی وقتا توی رابطــــه ها نیــــازی نیست طرفت بــــهت بگــــه :بــــــــــــرو ! ..

همینــــ که دیگه لا بــــه لای حرفــــاش دوستــــت دارم نباشــــه!

همینــــ که بــــود و نبود رابطــــتون دیگــــه واسشــــ فرقی نکنـــه!

همینــــ که حضــــور دیگــــران توی زندگیش پر رنگ تــــر از بودن تــــو باشــــه

هــــزار بار سنگینــتر از کلمــــه ی" بــــــــــــرو " واست معنــــا پیــــدا میکنــــه..

باید خودت بری،

بــــــــری قبل از اینکــــه بهت بگن و ویرون تــــر از اینی که هستی بشــــی ...

 

+نوشته شده در دو شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت4:55 AMتوسط ناجي تنها | |

 

 خاطرات نه سر دارند، نه ته

 بی هوا می آیند تا خفه ات کنند،

 می رسند گاهی وسط یک فکر؛

 گاهی وسط یک خیابان؛

 وگاهی حتی وسط یک صحبت؛

 رگ خوابت را بلدند ...

 سردت میکنند ...

 زمینت می زنند ...

 خاطرات تمام نمی شوند؛

تمامت می کنند ...

 

+نوشته شده در یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت8:10 PMتوسط ناجي تنها | |

 

دلم....

شكسـت ،

بندش زدم !!

اما دیگه هیچوقت مثل اولش نشد . . . . .

سخت شد ،

ســـرد شد !!

تنگ شد...

 

+نوشته شده در شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت11:48 AMتوسط ناجي تنها | |