Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


ناجي تنهايي من

از او كه رفته نبايد رنجشي به دل گرفت، آنكه دوستش داريم همه گونه حقي بر ما دارد؛ حتي حق آنكه ديگر دوستمان نداشته باشد. بلكه بايد تنها از خود رنجيد كه چرا بايد آنقدر شايسته ي محبت نباشم كه دوست مرا ترك كند، و اين خود دردي كشنده است....


آه می کشم . .

پشت سر هم می نویسم . ..

از همه چیز شعر می سازم.. .

از سلام های سرسنگینم...

و خداحافظی هایت که همیشه بی جواب می ماند!. . .

 دیگر خسته شده ام،

از اینهمه حرف های تکراری . ..

از اینهمه ، بگذریم ...

نمی دانم چرا؟

دلم بعد از تو؛

به چشم های کسی بند نمی شود! . . .

 

+نوشته شده در سه شنبه 27 تير 1391برچسب:,ساعت7:41 PMتوسط ناجي تنها | |

 

دستم به تو که نمی رسد،
فقط حریف واژه ها می شوم !

گاهی هوس می کنم،

تمام کاغذهای سفید روی میز را،

از نام تو پرکنم.

تنگاتنگِ هم . . .

بی هیچ فاصله ای !! . . .

از بس،

که خالــی ام از تو …

از بس،

که تو را کـم دارم …

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 27 تير 1391برچسب:,ساعت1:1 AMتوسط ناجي تنها | |

عادت کرده ام که بغضهایم را،

پشت خنده ها ی دروغی ام پنهان کنم...

یاد گرفته ام که اگردلم شکست...

بی صدا گریه کنم...

سالهاست بارخستگی هایم رابه تنهایی به دوش می کشم،

خسته ام ازاین عادت ها...

یاد گرفتن ها...

دلواپسی ها...

می خواهم آن روی زندگی را هم ببینم.

می خواهم زندگی کنم...

زندگی .......

 

+نوشته شده در دو شنبه 26 تير 1391برچسب:,ساعت9:35 PMتوسط ناجي تنها | |

خــــُداے من... اَگـــــر بــِشکَــند اینــ

بُغــضِــ گِـــره خـــورده

نَــ عَرشــ و نَــ فَرشــ

هیچــ یِکــ را نــــِمے خواهَـــــــــــمــ

تَنــــــــــــهآ گرمے ِ نِــــــگاهَتــــ را مےخواهــَـــــــــــمــ


کــ بپـــــوشآنَد سَـــردے ِ دِلَــمـــ را...

 

+نوشته شده در شنبه 24 تير 1391برچسب:,ساعت5:33 PMتوسط ناجي تنها | |

رفتنت... نبودنت... نامردیت...

هیچ کدوم نه اذیتم کرد...

نه واسم سوال شد...

فقط یه بغض داره خفم می کنه...

چه جوری نگات کرد...که منو تنها گذاشتی؟!

 

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 18 تير 1391برچسب:,ساعت11:48 PMتوسط ناجي تنها | |


سُراغی از ما نگیری، نپرسی که چه حالییَم

عیبی نداره، میدونم باعثِ این جداییَم

رفتم شاید که رفتَنَم، فکرتُ کمتر بکنه

نبودنم کناره تو، حالتُ بهتر بکنه

لج کردم با خودم آخه، حِسِت به من حالیم نبود

احساسِ من فرق داشت با تو، دوست داشتنِ خالی نبود

بازم دلم گرفته، توو این نم نمِ باروون

چشام خیره به نورِ چراغِ توو خیابوون

خاطرات گذشته، من و می کُشه آروم

چه حالی دارم امشب، به یاد تو زیرِ باروون

چه حالی داریم امشب، به یادِ تو من و بارون . . .

 

+نوشته شده در یک شنبه 18 تير 1391برچسب:,ساعت11:52 AMتوسط ناجي تنها | |


₪♥~>اسمش را مے گذارند دوســت مجازے

اما آنسو یک" آدم حقیــــقے "نشسته

خصوصیاتش را که نمے تواند مخفے کند. . .

... وقتے دلتنگے ها و آشفتگے هایش را مے نویسد

وقت مے گذارد برایت ، وقت مے گذاری برایش ,

نگرانش مے شوی

دلتنگش مے شوی

وقتے در صحبت هایت به عنوانِ دوست یاد مے شود

مطمئن مے شوی که حقیقیست

هرچند کنار هم نباشید

هرچند صداے هم را هم نشنیده باشید،

  برایش سلامتے و شادے آرزو داری

هرکجا که باشد<~♥₪

 

+نوشته شده در یک شنبه 11 تير 1391برچسب:,ساعت3:1 PMتوسط ناجي تنها | |


این ورِشیشه منم،اون ورِشیشه بارون؛ بارون آزادوآروم،من اماتوی زندون


حرف تنهایی هام، حرف تکراریه؛ قطره ی اشک من، با بارون جاریه


اون توی نیمه راه تنهام گذاشت و رفت؛ آسمونم امشب نداره یه ستاره


میخوام هرچی که بود و فراموش کنم؛ برم زیر بارون بدون چتر دوباره


بذار بارون بزنه رو تنِ خستم؛ گفتم نمیشکنم، اما شکستم


تا که بارون ببره درده دلِ منو؛ تا که آروم بشم همین جا هستم


بذار بارون بزنه رو تنِ خستم . . .

+نوشته شده در پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:,ساعت5:47 PMتوسط ناجي تنها | |

 

دِلــتَـنــگـی عـــادَتِـــــــــ آن روزهـــایَــــتــــــ بـــود ...

ایــــن روزهــا بَـــرایِ گِــرِفــتَـــنِ خَــبَـری اَز مَـــن ...

عَـــجــیـبــــــ  صَـــبـور شُـــده ای...

+نوشته شده در دو شنبه 28 تير 1391برچسب:,ساعت4:55 AMتوسط ناجي تنها | |